"آن کس که نداند و بخواهد که بداند"

Dorothy : One who has a vision and is freedom loving

"آن کس که نداند و بخواهد که بداند"

Dorothy : One who has a vision and is freedom loving

۲ مطلب در تیر ۱۴۰۰ ثبت شده است

گردن من در برج باروت می‌تپید
چگونه می‌توانستم تو را فاش کنم
که حتی برهنگی‌ات را از تن در آورده بودی ؟
با جوهر زنبق ، تهنیت‌ها چنان همدیگر را تنگ می‌کردند
که اسبی سفید
کاملا سفید
از ته موی رگ‌هایش شیهه می‌کشید
عصاره‌ی زنبق
عشق را چه اندازه سریع می‌کرد
که رطوبت قوس و قزح در
پشت لاله‌ی گوش می‌ماند ؟

خروسان ، با آواز
بندر خیسی را
از کنار بازوی زنی که در او خرمنی زنبق
از خواب در شیر منعکس می‌شد
آفتاب می‌کردند
و من آنقدر مایوس بودم که سپیده
تصعید نگفته‌های من بود

در یک صبح بی خروس
بروی پنجه‌ی پا
بلند می‌شدم و فصل می‌گذشت
با زحمت شبی از شانه‌ی کوهستانیت
برای دیدن نومیدیم
سرک می‌کشیدم و دو عشر مهتاب
در رگ‌های من بالا می‌رفت

گردن من در برج باروت می‌تپید
اما براق‌ترین فلسم بروی نومیدی می‌افتاد

 


بیژن الهی

"صبر پرید از دلم عقل گریخت از سرم

تا به کجا کشد مرا مستی بی‌امان تو

شیر سیاه عشق تو می‌کند استخوان من

نی تو ضمان من بدی پس چه شد این ضمان تو"