- ۰۰/۰۳/۰۲
- ۰ نظر
بخوام خوب فکر کنم با این که نزدیک 21 سالمه و شاید فکر به این چیز ها زود باشه، اما احساس این که نکنه تا قبل این که مامان جونم بچه ام رو ببینه فوت کنه؟ نکنه بابام نتونه هیچ وقت من رو کنار کسی که دوستش دارم ببینه؟ بهم استرس وارد می کنه... البته این موضوع که این مرد (بابام:)) ) هم چپ می ره راست میاد، می گه نمیخوای ازدواج کنی؟ هم بی تاثیر نیست. اون روز داشت می گفت خوبه که با فلانی بری و صحبت کنید. می خوای موقعیتی برای آشنایی جور کنم؟ و من وحشتزده گفتم نه! به هیچ وجه... اینجور نیست که خودم رو ناتوان ببینم در اداره ی زندگی یا از ازدواج بترسم. درسته کم تجربه ام. اونم خیلی زیاد!!! ولی مگه همه پروفسور زندگی شناسی و جامعه شناسی هستن قبل ازدواج؟ مشکل این جاست که موضوع این که
- ۰۰/۰۳/۰۲