- ۰۰/۰۳/۱۴
- ۴ نظر
+ موقعی که تو ماشین بودیم، چشمم به یه لباسی خورد که سفید و نسبتا کوتاه بود. با یقه قایقی، و یک چاک باز که تا بالای زانو بود. روی یقه هم گل کار شده بود. شاید در حد چند ثانیه چشمم بهش خورد. ولی خیلی تو دلم موند ಥ‿ಥ با این که من معمولا غیر از خوراکی =)) و فرش 😂 چیزی به چشمم نمیاد و تو دلم نمی مونه. من این لباس رو قطعا خودم می دوزم 😎
+ امروز برگشتم مازندران. و گس وات؟ بلیتم مال دیروز بود، ولی امروز رفته بودم فرودگاه =))
+ من صدای جدی و محکمی دارم. قدمم متوسطه و همیشه لباسای بلند هم می پوشم. با این حال امروز تو فرودگاه نمی دونم چرا همه عمویی صدام می کردن ಥ‿ಥ خدا لعنتتون کنه من ترم چهار دانشگاهم 😭
+یه پیج دارم، که فقط خاله ام و محیا دارنش... علتش هم اینه که یه مدت رو پیج پابلیکم، خیلی استوری می ذاشتم و خودگویی می کردم. معتاد شده بودم به استوری گذاشتن و حرف زدن. این شد که یه پیج پرایوت با صفر فالوئر ساختم =)) و هی واسه خودم استوری می ذاشتم تا بالاخره از سرم افتاد این هوای استوری گذاشتن همیشگی. بعدش چون همه پیج هام رو دیسیبل کرده بودم، آیدیم رو به خاله ام و محیا دادم فقط... و حدود یه ساله که همین جوریه =)) و این جوری هم مطمئنم که کسی می خونتم، و هم مطمئنم که محرم هستن کاملا. هم خوای استوری گذاشتن از سرم می پره =))
+ ولیکن «او» همین طور در لیست افرادی که رکوئست دادن برای فالو مونده... و من حتی یادم نمیاد که خودم پیج رو بهش دادم یا پیدا کرده. چون نمی خوام بهش نزدیک شم... من یک بار اشتباه کردم و به کسی که میدونستم هیچ وقت قرار نیست باهاش ازدواج کنم (چون اصلا نمی شد روش حساب باز کرد) و می دونستم که در عرض چند ماه یا چند هفته =)) خودمون می فهمیم که به هم نمی خوریم، نزدیک شدم. نمی تونم بگم تجربه ی بدی بود! ولی می تونم بگم که برخلاف پارسال که فکر می کردم کلی چیزای ارزشمند بهم اضافه شده در اون رابطه، الان می گم که نه... اتفاقا فقط بهم دوتا دوست خوب و جالب داده. اما چیزهای خیلی زیادی ازم گرفته که نمی ارزید اون وقت و انرژی. واقعا نمی ارزید.
+ خونه ی جدید رو نمی دونم هنوز می تونم «خونه» و «محل آرامش» بدونم یا نه... امیدوارم زودتر چیده شه که بتونم ببینمش =))
+ یه دوست داریم، که فقط منتظره ازمون ناراحت شه... از دل مهربون و نازکش هست این رفتارش... ولی خیلی هم اذیت کننده است...
+ در حال حاضر دغدغه ام اینه که من می خواستم اتاقم رو آبی کنم =)) ولی فرشی که انتخاب کردم، باعث شده که اتاق کرم و قهوه ای بشه =)) اما من پرده ام رو قبلش سفارش داده ام و آبیه =)) امیدوارم به هم بیان =))
+ این وبلاگه، احتمالا حکم همون پیج اینستاعه رو بازی کنه برام در مقابل کانال =)) این همه وراجی نکنم تو کانال و در عین حال آدمای زیادی هم نخوننش.
+ امیدوارم برسم فردا گراف رو بخونم و تموم کنم و بفرستم تکلیفش رو... کاش رو اینترنت باشه سوالاش =)) چون می دونم مدار منطقی رو نمی رسم... من تا ویدیوی ۱۵ دیدم و ۳۵ تا! ویدیو آپلود شده تا الان!
+ ولی خدایا واقعا شکرت! شکرت که دغدغه هام این قدر کوچیکه! شکرتتتتتتتتتتتت.... شکرت که به من و اطرافیانم تن و بدن سالم دادی! شکرتتتتتتتتتت
- ۰۰/۰۳/۱۴
ترم ۴؟ گراف و مدار منطقی؟ یکم دیر نیست؟؟
بخاطر یه لباس که چشمتو گرفته!؟ بدوزیش؟؟؟